کاربرد واژه سیاست، به واسطه برداشت های متفاوت و متناقض، دشوار است. یکی آن را برای اصلاح امور دنیوی لازم می داند (ابن سینا، غزالی، و ...) و برخی با آن، به عنوان حیله گری، دسیسه بازی و ... برخورد می کنند (گروهی از دانشمندان غربی و عوام مردم). با همه این تفاوت ها، سیاست می تواند چیز بدی باشد و هم چیز خوب، و نگرش ما نسبت به جهان اطراف و خلقت است که معنا و مفهوم سیاست را روشن می سازد. اگر مبانی مذهبی و دینی را در دسته بندی های ذهنی و عملی لحاظ کنیم، آن گاه برای واژه سیاست، شأن و اعتبار خاصی قائل خواهیم بود.
این که دین ما، از سیاست جدا نیست، صرفاً شعار نیست، بلکه یک نحله فکری بسیار قوی و با پشتوانه ای است که قدمتی معادل حضور دین در زندگی بشر دارد. دینی که برای دنیای پیروان خود دستورالعمل نیاورده باشد، به درد کتاب های تاریخ می خورد. اما در این جا سئوال اصلی این است که سیاست مورد قبول دین چیست؟ و آیا می توان هر سیاستی را که زائیده ذهن بشر است، به دین منتسب کرد؟ و آیا خود دین، سیاست آفرین نیست؟! قطعاً سیاستی مورد قبول دین است که از دل دین بر آمده و با کلیات و اصول آن همخوانی داشته باشد، و شاید بتوان گفت که در بررسی و پیاده سازی دین در جامعه است که سیاست خود به خود به جریان می افتد. و در هر بخشی نظرات مبادی دینی روشن می شود؛ نسج می یابد و شکوفا می گردد.
در این بین با گذر زمان و تغییرات عظیمی که بر فکر، جسم و روح بشر اتفاق می افتد، روش ها، گویش ها و نگرش ها نیز تغییر می یابد. حال باید دید، دین چه واکنشی نسبت به این تحولات همه جانبه دارد. آیا دین متناسب با این آهنگ حرف جدید دارد، یا خیر؟ در این مسابقه قطعاً اگر دین سکوت کرده باشد، و همپای رشد همه جانبه بشری حرفی برای گفتن نداشته باشد، بنیانش بر باد است. همچنان که اگر دین با یک سری احکام جزمی خشک و بی روح، پای عقل و تفکر انسان را ببندد و او را در چارچوبه ایی حبس کند، پس از مدتی به گوشه ایی خواهد خزید و اثری جز در کتاب ها تاریخ از آن باقی نخواهند ماند. شاید بتوان گفت که یکی از آفت های دین مداری همین ورود بی حد و حصر دین در قلمرو زندگی انسان و بستن دریچه های تفکر و تعقل است.
با نگاهی دقیق و عالمانه به دین مترقی و جاودانه اسلام، به این نتیجه می رسیم که در عین آوردن احکام ریز و جزیی برای بشر، نه تنها دست و پای عقل او را نبسته، بلکه به نوعی در گذر زمان وتغییرات به وجود آمده، دست او را می گیرد و از افتادن به ورطه نایودی همیشگی دور می سازد. دلیل روشن آن، مطرح بودن مبانی دینی در نظریات جدید دانشمندان غیر مذهبی است. آشکار شدن زوایای جدید از احکام دینی، که به واسطه تکامل یافتن عقل و تجربه بشری، به منصه ظهور و بروز می رسد.